آفاق و انفس
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
سه شنبه 28 آبان 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/237489/آفاق و انفس
یکشنبه 31 فروردین 1404
چاپ شده
1
آفاق و اَنْفُس، اصطلاحی در عرفان و فلسفۀ اسلامی. آفاق جمع اُفُق و به معنی کران، کرانه، ناحیه، کرانۀ آسمان، کنار و گرد بر گرد جهان؛ و انفس، جمع نَفْس به معنی ذات، روح و خود است. در اصطلاح متفکران اسلامی 2 واژۀ آفاق و انفس باتوجه به قرآن (فصلت/41/53) در معنای جهان و انسان یا ظاهر و باطن یا عالم مادیات و مجردات بهکار رفته است، چنانکه عالم آفاقی کنایه از عالم ظاهر و عالم کبیر و عالم اجسام است؛ و عالم انفسی اشاره به عالم باطن و عالم صغیر و عالم ارواح.سیر در آفاق و انفس، یعنی تفکر در لطایف وجود آدمی و مشاهدۀ دقایق هستی، مطلبی است که به صورتهای مختلف در نوشتههای دانشمندان اسلامی مطرح شده است.
مفسران عامه و خاصه، ضمن تفسیر آیۀ «سَنُریهِمْ آیاتِنٰا فیالآفٰاقِ وَ فی اَنْفُسِهِمْ» در توجیه دو کلمۀ آفاق و انفس سخنانی گفتهاند، از آن جمله:1. مراد از آیاتِ آفاقی، افلاک و ستارگان و عناصر چهارگانه و موالید سهگانه (معدن، نبات و حیوان) است؛ و مقصود از آیات انفسی، کیفیت تکوین جنین است در رحم و نحوۀ پدید آمدن اعضاء و اندامهای شگفتانگیز آن؛ 2. مقصود از آیاتِ انفسی، اشاره به فتح مکه است و مراد از آیاتِ آفاقی فتح نواحی اطراف آن؛ 3. منظور از آیاتِ آفاقی، حوادث خارق عادتی است که مقارن ظهور پیامبر اکرم و پس از آن، در خارج از مکه اتفاق افتاد؛ و مقصود از آیاتِ انفسی اشاره به واقعۀ شقّالقمر است که در مکه صورت گرفت؛ 4. آیات آفاقی یعنی «وقایعی که خدای تعالیٰ را بود در امم گذشته»؛ و آیات انفسی اشارتی است به واقعۀ جنگ بدر؛ 5. آیاتِ آفاقی یعنی سرنوشت امتهایی که انبیای الهیٰ را تکذیب کردند، در مقابل آیاتِ انفسی که وجود خود انسان و مراحل تکوین و تکامل اوست از انعقاد نطفه تا مرحلۀ ادراک و تعقل (طبرسی، 5/33؛ فخررازی، 24/ 139؛ ابوالفتوح رازی، 4/554، 555).
ابنسینا در پایان نَمَط چهارم از کتاب اشارات و تنبیهات، ضمن توضیح برهانی که برای اثبات ذات باری و صفات حقیقیۀ او آورده است میگوید: «تأمل کن که چگونه در اثبات مبدءِ اول و یگانگی و پاکی او از عیب و نقص، بیان ما به چیز دیگری جز خود وجود نیاز نداشت و به ملاحظۀ مخلوق و فعل او محتاج نشد، اگرچه آن هم بر وجود واجب تعالی دلیل است، اما این روش مطمئنتر و شریفتر است و در کتاب الٰهی، آیۀ «سنریهم آیاتنا» به این مطلب اشارتی دارد» (3/66). شیخ اشراق در باب دوم از رسالۀ یزدان شناخت ــ که دربارۀ معرفت نفس انسانی و چگونگی سعادت و شقاوت آن بحث میکند ــ آفاق و انفس را در معنای انسان و جهان بهکار میبرد. به گفتۀ او: کاملترین موجودات آدمی است که او را عالم کوچک خواندهاند «به حکم آنکه حواشی عالم روحانی و جسمانی بر هم زدهاند و نموداری از او با هم آورده؛ و کلام الٰهی بر این معنی ناطق است: سنریهم آیاتنا» (مجموعۀ آثار، 420). نیز در کتاب الواح عمادی، پس از ذکر آیۀ 21 سورۀ 51 (الذّاریات) و آیۀ 53 سورۀ 41 (فصلت)، مینویسد: «این چند آیه اشارت میکند که عجایب عالم علوی در عالم کوچک که انسان است، تعبیه شده است» (ص 190).بابا افضل کاشانی، در رسالۀ جاوداننامه، مراتب آیات و نشانههای الٰهی را در جهان هستی، به «گنجخانهای» تشبیه میکند که کلید آن خودشناسی است. به گفتۀ او: «شناخت هر چیزی پس از شناخت هر چیزی پس از شناخت خود تواند بود، چه از مخلوقات هیچچیز آن کمال ندارد که مردم» (1/267). وی سپس ضمن اشاره به آیۀ 53 سورۀ 41 و استشهاد به آیۀ 21 سورۀ 51، از «علمِ آیاتِ آفاق و انفس» نام میبرد و مینویسد: «ناچار به آیات آفاق و انفس مردم را به لقای خداوند تعالیٰ باید خواند تا محجوب نمانند. پس به آیات بباید نگریست تا بدانی و بشناسی و از الحاد و تعطیل بری شوی؛ و چون بدانستی و بشناختی، آیات و علامات را فرو باید گذاشت تا مشرک نباشی» (1/ 28، 284). نکتهای که افضلالدین در پایانِ سخن خود بر آن تأکید میکند، این است که پس از شناخت بدایع خلقت و تأمل در مصنوعات الهیٰ و گشوده شدن دیدۀ بصیرت، اگر آدمی از آیات و نشانهها روی برنتابد و اندیشۀ خود را در وجود باری و وحدانیت و قیومیت او متمرکز نسازد، به ورطۀ شرک و الحاد میافتد.صدرالدین شیرازی در مقدمۀ اسفار، سلوک عارفان و سیر آفاقی و انفسی اولیاءالله را به 4 سفر معنوی مانند میکند: 1. سفر از خلق به سوی حق؛ 2. سفر در حق همراه حق؛ 3. سفر از حق به سوی خلق همراه حق؛ 4. سفر در خلق همراه حق (1/13). در توضیح این مراحل، شارحان سخنان صدرالمتألهین گفتهاند: در اصطلاح اهل یقین، سفر عبارت از سیر و سیاحتی است که آغاز آن عالم طبیعت و پایان آن فناءفیالله و بقاء بالٰله است.مرحلۀ اول این سلوک، سفری است از خلق به سوی حق، یعنی سیر از کثرت به وحدت و از ظاهر به باطن. در طی این سفر، بهتدریج تعینات موهوم و کثرات اعتباری از نظر سالک محو میشود تا بدانجا که «وحدت حقۀ حقیقیه» را در هر چیز جلوهگر میبیند. آنگاه که هستی سالک در هستی حق فانی شد و وجودش وجودی حقانی گردید، سفر اول به پایان میرسد. حکیم الٰهی نیز با تأمل در آفاق و انفس و مشاهدۀ آیات سبحانی و اتقان نظام هستی، از آثار قدرت و حکمت خداوند بر وجود او استدلال میکند و بر اسماء و صفات وی استشهاد میورزد.مرحلۀ دوم سلوک، سفر در حق است همراه حق. مقصود از این سفر، سیر سالک در عالم اسماء و صفات الٰهی است. سالک اندکاندک در دریای جلال و جمال الٰهی فرو میرود، پردهها برداشته میشود و هریک از موجودات به عنوان مظهری از مظاهر اسماء و صفات خداوند جلوهگر میشود. این سفر، سفری است در حق، زیرا سفری است در اسماء و صفات الٰهی؛ نیز سفری است همراه حق،زیرا در این سفر، سالک متحقق به حقیقت حق میشود و «در صُوَرِ جمیع موجودات، به دیدۀ حق، مشاهدۀ حق» میکند (لاهیجی، 59). حکیم الٰهی نیز از تأمل در وجود حق به وجوب وجود او پی میبرد و از وجوب وجود، بر وجدانیت واجب استدلال میکند و بهتدریج علم، قدرت، حیات، اراده، سمع و بصر و دیگر اوصاف کمال و نُعوت جمال و جلال خداوند را در مییابد.مرحلۀ سوم، سیر سالک است از حق به سوی خلق همراه حق. از آنجا که سالک پس از گذشتن از کثرات موهوم صوری و معنوی و فانی شدن در حق، از خود تعینی ندارد، بنابراین سفر او سفری همراه حق است. در این سفر، سالک عارف خود مظهر اسماء و صفات الٰهی میشود تا بدانجا که دانش او جلوۀ دانش حق و قدرتش مظهر قدرت حق و ارادهاش ناشی از مشیت حق میشود، یعنی به او میشنود، به او میبیند، به او میگوید و به او حرکت میکند. حکیم الٰهی نیز در این مرحله پس از معرفت اسماء و صفات و لوازم آنها، از مقام وحدت به عالم کثرت باز میآید تا چگونگی صدور موجودات و پیدایش کثرات و تعینات را دریابد و از مجالی تجلیات حق و مراتب ظهور نورالٰهی، یعنی عالم جبروت، ملکوت و ناسوت (عقول، نفوس و اجسام) آگاه گردد.مرحلۀ چهارم، سیری است در خلق همراه حق. در این مرحله سالک عارف، کثرات را در وحدت و وحدت را در کثرت میبیند و به مقام خلیفةاللٰهی نایل میشود و با شناختن موجبات سعادت و شقاوت آدمی، قابلیت هدایت و تربیت دیگران را پیدا میکند. چنین کسی اگر از جانب حق مأمور ارشاد خلق به سرمنزل سعادت گردد، صاحب نبوت تشریعی است ( اسفار، 1/13-16، حواشی).
در نظر عارفان، آفاق دو کتابند که باید رموز هستی را در آنها خواند: کتاب انفس که «تمامت آیات صفات و اسماء الٰهی در آن مکتوب است» و کتاب آفاق که تفصیل کتاب انفس است (لاهیجی، 463). عارف بر آن است که از یکسو از خودشناسی به خداشناسی برسد و از سوی دیگر «به نظر اعتبار نگاه در افلاک و انجم و اختلاف سیر و اشکال ایشان» کند تا کمال قدرت الٰهی و حکم و تدبیر او را در نظام متقن عالم مشاهده کند و این معنی «سبب ارتقاء وی بر مدارج کمال گردد» (همو، 167). در نوشتههای صوفیانه، گاهی مقصود از سیر آفاقی و انفسی، سفر روح است در حوزۀ محسوسات و عالم مجردات؛ چنانکه سنایی در منظومۀ سیر العباد الی المعاد بیان داشته است. گاهی نیز منظور از آن، مطالعه در کتاب وجود خویش است و «سفر در موجودات». از یک جهت میتوان گفت که سیر انفسی، سفری است در خود که طی آن، سالک به مدد عشق و هدایت پیر، از بیابانهای حرص، بخل، غضب و شهوت میگذرد و کوههای کبر و حسادت و حقد را در مینوردد تا از مرحلۀ حیوانی به مرتبۀ فرشتگی برسد.از جهت دیگر، مراد از سیر انفسی، سیر سالک در مراتب نفس آدمی است چنانکه شمسالدین محمد کرمانی در منظومۀ مصباح الارواح بیان کرده است. مرحلۀ اول این سفر، سیر در شهر نفس اماره است و پس از آن، دیداری از شهر نفس لوّامه. سالک به سفر خود ادامه میدهد تا به شهر نفس مطمئنه برسد که شهری خوش است و دیار حکمت و خردمندی. با گذشتن از این مرحله، سوادِ شهرِ نفسِ راضیه پدیدار میشود و پس از عبور از شهر نفس مرضیه، سرانجام سالک به مقصد نهایی سلوک که فنا و بقاست نایل میشود، آنجا که «فقیر مطلق» میشود و «توانگر به حق» میگردد.شیخ محمود شبستری آفاق و انفس را مترادف با عالم صغیر و کبیر با انسان و جهان به کار برده است. باب ششم رسالۀ او «در برابر کردن آفاق و انفس یعنی برابر کردن تن آدمی با عالم» است. وی در باب هفتم، این 2 واژه را با ظاهر و باطن یا عالم ظاهر و باطن تطبیق میکند و مینویسد: «آنچه حق سبحانه و تعالی فرمود سنریهم آیاتنا، مراد از آفاق، عالم ظاهر یعنی عالم اجسام و مراد از انفس، عالم باطن است یعنی ارواح» (مرآتالمحققین، 35).سیر در آفاق و انفس، گاهی به معنی مطالعه در کتاب هستی است و گاهی نیز منظور از آن «سیاحت بلدان» یعنی جهانگردی و مشاهدۀ اقوام و ملل گوناگون و آشنایی با روحیات و آداب و رسوم و معتقدات آنان است. از اینجاست که پیران طریقت مریدان را به سیر و سیاحت تشویق میکردند و معتقد بودند که: «مرد در سفر بر مراد خود ظفر یابد و اهل ظاهر و باطن و حق و باطل را فرق کند و جسم از جان و یقین از گمان امتیاز دهد. دل او آرام گیرد و خاطرش صفا پذیرد و حیرت و تردد از وی برخیزد» (شیروانی، 16).آفاق و انفس، گذشته از معانی مذکور، نام چند رساله و کتاب نیز هست که در همین موضوع نوشته شده است، از آن میان: رسالۀ آفاق و انفس از شاه نعمتالله ولی (منزوی، 4/2619)؛ رسالۀ آفاق و انفس منسوب به ناصرخسرو قبادیانی (کتابخانۀ مرکزی، 14/3695؛ کتابخانۀ مرکزی و مرکز اسناد، 414)؛ رسالۀ آفاق و انفس از سیداسماعیل مدرس (شورای ملی (سابق)، 21/ 319).
ابوعلیسینا، حسین بن عبدالله، الاشارات والتنبیهات، تهران، مطبعة الحیدری، 1379ق؛ ابوالفتوح رازی، تفسیر، قم، کتابخانۀ آیتالله مرعشی، 1404ق؛ بابا افضل کاشانی، محمد بن حسین، مجموعۀ مصنفات، به کوشش مجتبیٰ مینوی و یحییٰ مهدوی، دانشگاه تهران، 1331ش، 1/11؛ سنایی، مجدود بن آدم، سیرالعباد الیالمعاد، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، دانشگاه تهران، 1348ش، جمـ ؛ سهروردی، شهابالدین، مجموعۀ آثار فارسی، به کوشش حسین نصر، تهران، انستیتو فرانسه، 1348ش؛ شبستری، محمود، مرآتالمحققین، شیراز، 1317ش، ص 36؛ شیروانی، زینالعابدین، بستانالسیاحة، تهران، 1315ق، صص 16، 17؛ صدرالدین شیرازی، محمدبن ابراهیم، الاسفارالاربعة، قم، مکتبةالمصطفوی، 1404ق؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمعالبیان، بیروت، دارمکتبة الحیاة؛ فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، بیروت، داراحیاء التراث العربی؛ کرمانی، محمد، مصباح الارواح، به کوشش بدیعالزمان فروزانفر، دانشگاه تهران، 1349ش، جمـ ؛ لاهیجی، محمد، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، به کوشش کیوان سمیعی، تهران، 1337ش، جمـ .
صمد موحد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید